حضرت زهرا(س)-مدح و شهادت

 

 

قبل از ظهور جاودانش امتحان داد

آن بانویى كه در نهانش امتحان داد

ام الائمه بود و ام الانبیا شد

چون بهتر از پیغمبرانش امتحان داد

در شعله ابراهیم پس زد امتحان را...

زهرا ولى با جسم و جانش امتحان داد

وقتى بلا تقسیم شد او مادرى كرد

مادر به جاى شیعیانش امتحان داد

آیا كسی چون او سه شب هنگام افطار

با بخشش خرما و نانش امتحان داد؟

كورى چشم ..... ، به به خدیجه

این دخترت با خاندانش امتحان داد

با خطبه ى خود اولى را خوب ادب كرد

احقاق حق را با زبانش امتحان داد

وقتى على را یك تنه آورد خانه

شهر مدینه قهرمانش امتحان داد

زهرا سراپا ، پاى حیدر ایستادو

پاى علی قدكمانش امتحان داد

با گریه هاى او مدینه زیر و رو شد

ساكت نشد ، اشك روانش امتحان داد

وقف شلوغى نجف ، وقف على كرد

آرى ، مزار بى نشانش امتحانش داد

اما على در كوچه ها سخت امتحان شد

ناموسش افتاد و توانش امتحان داد

در امتحان داد آه مسمار امتحان داد

حتى مغیره تازیانه ش امتحان داد

میخ در خانه شهادت میدهد كه

هم پهلویش ، هم استخوانش امتحان داد

مادر همانجا سینه اش آسیب دید و

جاى همه سینه زنانش امتحان داد

اما حسینش گوشه گودال ، تشنه

در پیش چشم خواهرانش امتحان داد

تقدیم به مدافعان حرم به خصوص شهید محسن حججی

تقدیم به مدافعان حرم به خصوص شهید محسن حججی

 

خوشا آن مسافر که منزل ندارد

که دل  دارد و پای در گل ندارد

رسیدن ، به عشق است آری ، که گفته است؟

که عاشق شدن کار با دل ندارد

رسیدن چه نزدیک و ماندن چه دور است

و این راه جز عشق ، حاصل ندارد

شهیدان همان جاده ای را گذشتند

که تا انتها دور باطل ندارد

به دریا رسیدن نصیب شهیدی است

که دلبستگی نزد ساحل ندارد

خوشا آن شهیدی که گمنام ماند و

ردی در میان مقاتل ندارد

خوشا آن شهیدی که هنگام رفتن

به دل ترسی از خشم قاتل ندارد

سرش را بریدند و در زیر لب گفت

فدای سرت ، سَر که قابل ندارد

من از کربلا با توام حضرت عشق !

بفرما بمیرم ! نگو دل ندارد

بفرما بمیرم بفرما بسوزم

چه آتش چه شمشیر ، مشکل ندارد

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

 جـایِ سیلی بـر رُخ مـاهت نشست

بشکـنـد دستی که بـازویت شکست

تـا قیامت مورد لـعـن خـداست

آن که راهـت را میـان کوچه بـست

 

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است

آن که نامش کرده عالم را مسخر زینب است

آن که وصفش می‌رباید هوش از سر زینب است

آن که با ایراد نطقی کاخ استبداد را

کرد ویران بر سر قوم ستمگر زینب است

آن که داغ شش برادر را به دل هموار کرد

تا بماند جاودان دین پیمبر زینب است

مادرش آموزگار مکتب شرم و حیاست

فارغ التحصیل دانشگاه مادر زینب است

گر علی بن ابوطالب بود معیار صبر

آن که صبرش با علی باشد برابر زینب است

گفت پیغمبر حسینم هست کشتی نجات

بادبان و محور و سکان و لنگر زینب است

هست از درهای جنت یک درش باب الحسین

فاش می گویم کلید قفل آن در زینب است

دین و قرآن را به عالم گر که روح و پیکری است

خسرو لب تشنگان روح است و پیکر زینب است

در مقام بردباری گر بسنجی قدر او

در غم و شادی برابر با برادر زینب است

آسمان غیرت و مردانگی و صبر را

ماه عباس و حسینش مهر و اختر زینب است

بحر رحمت را به عالم بود تنها یک صدف

واندر آن یکتا صدف، یکدانه گوهر زینب است

ساقی بزم جهان آفرینش گر علی است

جرعه نوش ساغر ساقی کوثر زینب است

در مقام وصف او "ژولیده" گوید روز و شب

آنکه نامش کرده عالم را مسخر زینب است

انتقام سیلی زهرا به دستان شماست



در عزای فاطمیّه، دل پریشان می شود

از غم زهرای اطهر دیده گریان می شود

شکر حق می گویم از این که دل سرگشته ام

بر سر خوان کرامت باز مهمان می شود

مجلس روضه بهشت عاشقان فاطمه است

هر که می آید به جنّت، غرق احسان می شود

قطره ی اشکی اگر ریزم برای فاطمه

نامه ی اعمال من خالی ز عصیان می شود

تسلیت می گویم ای صاحب عزای فاطمه

از غمت عالم دوباره بیت الاحزان می شود

از شرار آتش چادر نماز مادرت

سینه ی محزون تو نالان و سوزان می شود

روز و شب از پلک چشمان ترت خون می چکد

زخم های پلک چشمانت نمایان می شود

چهره ی نیلی مادر، غصّه دارت کرده است

ناله ات با دیدن رویش فراوان می شود

انتقام سیلی زهرا به دستان شماست

منتقم! پس کی به سر دوران هجران می شود


اشعار امام زمان عجل الله تعالی فرجه

رفیق حادثه های به رنگ تقدیری

اسیر ثانیه هایی شبیه زنجیری

در این رسانه ی دنیا میان برفک ها

نه مانده از تو صدایی نه مانده تصویری

رسیده سن حضورت به سن نوح اما

شمارِ مردم کشتی نکرده تغییری

هزار جمعۀ بی تو گذشته از عمرم

هزار سال پیاپی دچار تاخیری

شبیه کودک زاری شدم که در بازار...

تو دست گمشده ها را مگر نمی گی

رمضان و تشنگی و یاد لب ارباب …




رمضان و تشنگی و یاد لب ارباب …

 

از عطای فاطمه من مبتلا بر حیدرم

از ازل تا روز محشر ریزه خوار این درم

مرتضی خود گفته بابای من مسکین بود

او بود بابا و زهرای مطهر مادرم

ظهر عاشورای او لب تشنه سینه می زنم

تا دهد با دست خود روز قیامت کوثرم

شامیان گفتند علی آیا مسلمان بوده است؟

از غریبیِ علی خاک مصیبت بر سرم

لیله ی قدری سحر کرب و بلا یا که نجف

کی شود احیا بگیرم از عطای دلبرم

ذات هر کس در قیامت نقش پیشانی اوست

نقش پیشانی ما باشد “غلام حیدرم “

شکر این که عاشق اولاد زهرا گشته ام

تا دم مرگم بگریم یاد شاه بی سرم

مرگ عشاق علی عین زیارت رفتن است

بهر دل جویی ما آید امام و سرورم

ذکر ما لحظه به لحظه ساقی کوثر مدد

تا بیاید مهدی صاحب الزمان حیدر مدد

بیا بیا گل نرگس برس به فریادم

من از دیار حبیبم غریب افتادم
بیا بیا گل نرگس برس به فریادم

در این زمانه ی غربت تو تکیه گاه منی
ز لطف و مرحمت خویش کن تو امدادم

تمام زندگی من تصدق سر توست
وجود خویش همه نذر نام تو دادم

همیشه گریه ام از دوری تو بوده و بس
ولی به یاد سحرگاه وصل دلشادم

خوشم اگرکه حقیرم حقیر اربابم
اسیر موی تو هستم ز غیر آزادم

کمال عاشقی عارفانه حیرانی است
بدین اصول قدم در ره تو بنهادم

اگر که از سر زلفت جدا شوم چه کنم
شبیه یک کفی از خاک رفته بر بادم

بدین طریق بود عاقبت به خیری من
تو در میان قنوت سحر کنی یادم

قسم به اشک غریب مدینه و حرمش
من از دیارم حبیبم غریب افتادم

به خاک خونی کوچه قسم عزیز الله
دگر بیا ز سفر ای ذخیره ی الله

سینه ي ایرانیان آرامگاه زینب است

ماه گردون شرمسار از روی ماه زینب است

هر دلی که شد حسینی در پناه زینب است

مرقد او را مپرس از اهل شام و اهل مصر

سینه ي ایرانیان آرامگاه زینب است

(ولي الله كلامي زنجاني)

كربلا در كربلا می ‌ماند اگر زینب نبود


سِرّ نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود

كربلا در كربلا می ‌ماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ

پشت ابری از ریا میماند اگر زینب نبود

چشمه ی فریاد مظلومیّتِ لب تشنگان

در كویر تفته جا می‌ماند اگر زینب نبود

زخمهء زخمی‌ترین فریاد در چنگ سكوت

از طراز نغمه وا می‌ماند اگر زینب نبود

در طلوع داغ اصغر، استخوان اشك سرخ

در گلوی چشمها می‌ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی بی‌سوار و بی‌لگام

در بیابان ها رها می‌ماند اگر زینب نبود

در عبور از بستر تاریخ، سیل انقلاب

پشت كوه فتنه جا می‌ماند اگر زینب نبود

قادر طهماسبی (فرید)

حضرت ام البنین(س)-مدح و مصائب



آن کس که در میانۀ محشر امید ماست

ام البنین مادر سردار کربلا ست

او کز غم فراق علمدار در غم است

بانی  روضه های علمدار کربلاست

اینک اگر قلم به ورق می زنم بدان

از شور و شوق دلبری ماه کربلاست

زینب اگر سفیر غم غاضریه شد

بیرق به دست مادر سقای کربلاست

تنها دلیره ای که ابوفاضلش دهند

این فاطمه نشان گر غوغای کربلاست

ما را غزل اگر ز غم خیمه ها دهند

ام البنین ساقی غم های کربلاست

کان نو عروس تازه به حجله روانه شد

گفتا که خود کنیز شهیدان کربلاست

مادر که شد پسر به سر دست ها گرفت

گفتا که این فدایی ارباب کربلاست

در وصف حال او چه کنم قاصر است زبان

ام البنین مادر سردار کربلاست

السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها:

خادمت جبریل شد بال و پری پیدا کند *** خاک پایت شد مَلَک تاج سری پیدا کند

مصطفی از اولش هم در پی دختر نبود *** بلکه بابای تو شد تا مادری پیدا کند

آن همه معراج رفتن علتش یک سیب بود *** با همان تثبیت شد پیغمبری پیدا کند

بعد تو پیغمبری هم جمع شد اصلا چه کَس *** می تواند در کنار تو سَری پیدا کند

در همین سجاده هم در مَسندِ، الله باش *** فاطمه، باید خدا هم مظهری پیدا کند

مرتضی با آن مقامش تازه گردنبند توست *** تا که هم تو هم خودش یک زیوری پیدا کند

بیشتر دنبال کسب فیض از قرب تو بود *** نه که با وصلت بخواهد همسری پیدا کند

هر که از باب العطایت وارد جنت نشد *** ار محالات است باب دیگری پیدا کند

بی گمان محشر خودش اهل شفاعت می شود *** هر که از تو رشته های معجری پیدا کند

از مباهات خدا پیداست که امکان نداشت *** از نماز تو نماز بهتری پیدا کند

تو دعا کن تا بیاید مهدی ات با ذوالفقار *** قبر پنهان گل نیلوفری پیدا کند

 

السلام علیک یا فاطمة الزهرا سلام الله علیها:

بسترت را جمع کن از خانه بیماری بس است *** زیر چشمت گود افتاده پس زاری بس است

از همان روزی که تب کردی مَنم تب کرده ام *** خوب شد خوبم کنی سه ماهه بیماری بس است

تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام *** این تمسک کردن از روی ناچاری بس است

لاله لاله، لاله لاله، جای خالی *** در لباست نیست گلکاری بس است

من مرتب می کنم این خانه ات را تو فقط *** لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است

باشد امشب می روم پیش خدا رو می زنم *** بسترت را جمع کن از خانه . . .

وقت کردی یک کفن هم بعد پیراهن بباف *** زندگی کردن برای من بس است آری بس است

گلبرگ یاس را که با آتش نمی کشند


در را که با شتاب لگد وا نمی کنند 
دیوار را که صفحه گلها نمی کنند

گلبرگ یاس را که با آتش نمی کشند
سیلی نصیب صورت حوراء نمی کنند

آتش به درب خانه ی رهبر نمی زنند
توهین به بیت و سرور مولا نمی کنند

با کودکان خانه که مشکل نداشتند
رحمی چرا به گریه ی آنها نمی کنند

مردم به جای بیعت و همیاری امام
غربت نصیب رهبر تنها نمی کنند

در پیش چشم غیرت مردانه ی کسی
حمله به دست و بازوی زنها نمی کنند

زن را به قصد کشت به کوچه نمی زنند
جمعی اگر زدند تماشا نمی کنند

کاری اگر به دست تماشاگران نبود
دیگر گره ز کار عدو وا نمی کنند

حتی اگر سفارش پیغمبری نبود
اینگونه با ولای علی تا نمی کنند

دردا که درد دین به دل اهل خدعه نیست
حیله گران ز توطئه پروا نمی کنند

 

 

محمود ژولیده

ای کاش که مرغ بام افلاک شوم


ای کاش که مرغ بام افلاک شوم

با گریه برای فاطمه پاک شوم

ایوان نجف شبی بمیرم، اما

بین الحرمین کربلا خاک شوم


سلام!

ما فاطميان اهل خرابات بهشتيم

ما فاطميان اهل خرابات بهشتيم

خاكيم ولى خاك نجف روضه سرشتيم

گاهى شجر طيّبه گاهى شجر طور

گه اهل بهشتيم و گهى باغ بهشتيم

ما مزرعه گريه شبهاى على‏ايم

او آب به ما داد و كنون حاصل كشتيم

در عمر كم خويش فقط اشك فشانديم

يعنى كه در اين باديه جز نور نكشتيم

برما حرجى نيست اگر باده كشيديم

آن را كه در اين مدرسه گفتند نوشتيم

                                                                                                           شاعر؟؟؟

شلمچه


 

آدم در این دیار دلش جای دیگری‌ست

این خاک کربلای معلای دیگری‌ست

با هر نسیم مرده دلی زنده می‌شود

آری دمش مثال مسیحای دیگری‌ست

این سوی دشت مقتل مردی که بی سر است

آن سوی دشت مقتل سقای دیگری‌ست

خون شهید در همه جا موج می‌زند

اینجا فرات نیز به معنای دیگری‌ست

خاکش چقدر بوی عجیبی گرفته است

این پهنه خاکبوس قدم‌های دیگری‌ست


اینجا چقدر با همه جا فرق می‌کند

اینجا شلمچه نیست که دنیای دیگری‌ست


سید محمدجواد شرافت


----------------------


الهی به آنان كه پرپر شدند

الهی به آنان كه پرپر شدند

پر از زخم های مكرر شدند

به آنان كه «همت» مثال آمدند

به شوق حریم وصال آمدند

به آنان كه چون پرده بالا زدند

قدم در حریم تماشا زدند

به آنان كه كارون خروش آمدند

چنان خون كارون به جوش آمدند

به آنان كه امروز، فردایی اند

به آنان كه فردا، تماشایی اند

به آنان كه رفتند تا «ما» شوند

و آئینه داران فردا شوند

به آنان كه زخمی ترین بوده اند

شهیدان میدان «مین» بوده اند

به آنان كه بالی رها داشتند

گذرنامه كربلا داشتند

به آنان كه چون شمع ها سوختند

چراغ شهادت بر افروختند

به آنان كه مردان دین بوده اند

قرار زمان و زمین بوده اند

ز تكبیر آن دم كه دم می زدند

سكوت زمان را به هم می زدند

به آنان كه از مهر فرزند خویش

بریدند یكباره پیوند خویش

بریدند تا عاشقی گل كند

سفر در مدار تغزل كند

بریدند تا عشق جاری شود

كه از عاشقی پاسداری شود

همانان كه روح روان داشتند

سفرنامه آسمان داشتند

همانان كه دلداده او شدند

كبوتر كبوتر، پرستو شدند

پرستو، پرستو، فراز آمدند

و بی سر، سرافراز، باز آمدند...

شب عاشقی را رقم می زدند

همانان كه بر «مین» قدم می زدند

از آنان كه تنها «پلاكی» به جاست

كمی استخوان، مشت خاكی به جاست

الهی به آوازه این حریم

به هورالهویزه به هورالعظیم

به دشتی كه پیوسته عباس داشت

كه بی دست هم خیمه را پاس داشت

به رمزی كه چون نام خیبر گرفت

غریبانه از ما برادر گرفت

خبر بود و تكرار خمپاره ها

جگرگوشه ها، پاره پاره رها

خطر پشت هر لحظه پا می گرفت

زیاران ما دست و پا می گرفت

و آن لحظه هایی كه خمپاره شصت

میان نماز عزیزان نشست

نمازی كه یك ركعتش پاره شد

تشهد پر از موج خمپاره شد

به آنان كه بر دوست، مهمان شدند

و در ساحت عشق، «چمران» شدند...

كجایند مردان والفجر هشت

كه از خونتان دشت گلپوش گشت

كجایند مردان فتح المبین

كجایند اسطوره های یقین


--------------------


بدی کردیم و خوبی یادمان رفت

ز دلها لایروبی یادمان رفت

به ویلای شمالی خو گرفتیم

شهیدان جنوبی یادمان رفت


یادمان باشد که ما خون داده ایم

صد بیابان مرد مجنون داده ایم

یادمان باشد پیام آفتاب

دست نااهلان نیافتد انقلاب!


امروز برای شهدا وقت نداریم

امروز برای شهدا وقت نداریم

  ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

 با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

 ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم

 چون فرد مهمی شده نفس دغل ما

 اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم

 در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است

 بهر سفر کرببلا وقت نداریم

 تقویم گرفتاری ما پر شده از زر

 ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

 هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم

خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم


من اگر برخیزم تو اگر برخیزی

من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
چه کسی با دشمن بستیزد ؟
چه کسی
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آویزد
دشت ها نام تو را می گویند
کوه ها شعر مرا می خوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
در من این شعله ی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه ؟
حرف را باید زد
درد را باید گفت
من چه می گویم ، آه
با تو کنون چه فراموشی ها
با من کنون چه نشست ها ، خاموشی است
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
و چه خواهد شد آن
شعرازحمیدمصدق

مژده كه ميلاد شه خاتم است

مژده كه ميلاد شه خاتم است

 عيد سعيد نبى اكرم است

مژده كه مسرورى عالم رسيد

 خرمى عالم و آدم رسيد

هادى كل سيد خاتم رسيد

 منجى عالم نبى اكرم رسيد

 

خرم از او خاطره عالم است

 عيد سعيد نبى اكرم است

عالم ايجاد از او خرم است

 عيد سعيد نبى اكرم است

زان كه ظهور نبى اعظم است

 عيد سعيد نبى اكرم است

اهل ولاء خرّمى عالم است

عيد سعيد نبى اكرم است

مژده كه پير فلك آمد جوان

 گشت منور همه كون و مكان

از رخ دلجوى شه انس و جان

 فخر بشر خاتم پيغمبران

آن كه از او فخر بنى آدم است

 عيد سعيد نبى اكرم است

بازهم جـــمــعه گذشت وخبرازیارنشد

بازهم جـــمــعه گذشت وخبرازیارنشد
به کـجـا شـکــوه برم موعد دیدار نشد
درفــراق رخ مـاهــش بـنـشستم لیکـن
مــرهــمی بـردل شیـدائی تب دار نشد
صـبـرتـاکی چه زمان ای بفدای قدمت
ظـلـم تـا کی بـه بـشر مطلع دلدار نشد
نـدبـه خـواندند تراجمعه بجمعه عشـاق
لــیــک تجــویـز دوای دل بیمــار نشد
شایداشکال زچشم ودل عشـاق تواست
که دعــای فــرجت هـیـچ ثـمربار نشد
به کـجـا جویمت ای منتقم خون حسین
که پی ات آمــدم و بـخـت مددکار نشد
کـربـلا هم به نـجـف یابه بقیعت گشتم
دیــدنــت روزی این دیده خونبار نشد
وقت طوف حرم دوست صدایت کردم
پـاسـخی از طـرف آن گـل گلزار نشد
عـرفـه درعـرفـات وعـیدقربان به منا
بـودی ودیـده تـر ازتـو خـبــردار نشد
دل سـرداب خـراب و حرم جد و ابت
ناله ات کردم وصـوت تـوشـنـیـدارنشد
حـرم پـاک ائـمه به بقیع گشت خراب
بـرق شـمـشـیردوسراز تو پدیدار نشد
چـقـدر شـیـعـه فـدای حفظ آئین گردید
"مــهــدیـا"شال عزای تو نمودار نشد
پـهـلـوی مادرومیخ دراگرداشت زبان
گـلـه مـیکرد که قاتل به سر دار نشد
ای فـــدای تـوهمه زندگی وکاروکـسم
نظری کــن کــه مرایاردگـر یار نشد

جمعه های بی قراری

جمعه های بی قراری


 

شاعر:قیصر امین پور 



 
خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری 
شوق پرواز مجازی، بال های استعاری 
لحظه های کاغذی را، روز و شب، تکرار کردن:
خاطرات بایگانی، زندگی های اداری! 
آفتاب زرد و غمگین، پلّه های رو به پایین 
سقف های سرد و سنگین، آسمان های اجاری! 
عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی 
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری 
رونوشت روزها را، روی هم، سنجاق کردم: 
شنبه های بی پناهی، 
جمعه های بی قراری... 
منبع: نشریه موعود نوجوان، ش24.


امام زمان(عج)

امام زمان(عج)-

 

دلبرم یوسف زهراست خدا می داند

 یادش آرامش دل هاست خدا می داند

 علت غیبت او هست گناه من و تو

 خون جگر از گنه ماست خدا می داند

 بر عطا و کرمش جن و ملک محتاجند

 از دمش زنده مسیحاست خدا می داند

 خاک زیر قدمش سرمه چشم ملک است

 خیمه اش جنت الاعلاست خدا می داند

 همه دنبال زر و سیم و گرفتار دلند

 پسر فاطمه تنهاست خدا می داند

 آری اعمال من و توست حجاب من و تو

 ور نه آن چهره هویداست خدا می داند

 از همه بیشتر آن کس که بود منتظرش

 مادرش حضرت زهراست خدا می داند

 هر کجا روضه عباس بخوانی بی شک

 یوسف فاطمه آنجاست خدا می داند

 آن مصیبت که کند گریه برایش شب و روز

 روضه زینب کبراست خدا می داند

***

با تشکر از شاعر گرامی آقای شجاع


امام زمان(عج)-مناجات

 

بدون ترک گنه انتظار بی معناست

امید دیدن روی نگار بی معناست

تمام زنده دلی ها ز اشک نیمه شب است

بدون فیض سحر درک یار بی معناست

دگر به دوری آقا نموده ایم عادت

و گر نه بر دل مجنون قرار بی معناست

خزان عمر رسید و بهار ما نرسید

بدون تو گل نرگس  بهار بی معناست

بهای زندگی ما رضایت یار است

و گر نه گردش لیل و نهار بی معناست

برای مستی دل می کشیم ناز تو را

میان میکده داد و هوار بی معناست

پیاله ام شده خالی ولی یقین دارم

گلایه در حرم سفره دار بی معناست

سلام بر شهدایی که بی نشان  رفتند

برای عاشق زهرا مزار بی معناست

بیا و خرج زیارت به ما بده آقا

برات دیدن کرب و بلا بده آقا

امام عسکری (ع)-شهادت

امروز با تمام توان گریه می کنیم

همراه با امام زمان گریه می کنیم

در پشت دسته های عزا سوی سامرا

در لا به لای سینه زنان گریه می کنیم

شاید نماز ظهر رسیدیم در حرم

آن لحظه با صدای اذان گریه می کنیم

آقا اگر به مرقدشان راهمان دهند

در روضه ی مبارکشان گریه می کنیم

در غصه اسارت مردی که سال ها

از او نبوده نام و نشان گریه می کنیم

بر لحظه ای که آب طلب کرد آن امام

ما نیز یاد تشنه لبان گریه می کنیم

هم در گریز روضه موسی بن جعفریم

هم یاد آن شکنجه گران گریه می کنیم

هم در مسیر کوفه و هم در مسیر شام

با روضه های عمه شان گریه می کنیم

خیلی به پیش چشم من این صحنه آشناست

وقتی نشسته ایم چنان گریه می کنیم

شب های جمعه نیز همین گونه کربلا

ما پا به پای مادرمان گریه می کنیم

اذن دعا دهید که پایان روضه است

تا انتهای مجلستان گریه می کنیم

در ذکر «یا حَمیدُ بِحَقِ مُحَمَّد»یم

تا می رسیم آخر آن گریه می کنیم

روزگاری شهر ما ویران نبود

روزگاری شهر ما ویران نبود

 

دین فروشی اینقدر ارزان نبود

 

صحبت از موسیقی عرفان نبود

 

هیچ صوتی بهتر از قران نبود

 

دختران را بی حجابی ننگ بود

 

رنگ چادر بهتراز هر رنگ بود

 

دختر حجب وحیـــــــا قرتی نبود

 

خانه فرهنگ کنســـــــــرتی نبود

 

مرجعیت مظـــــهر تکــــریم بود

 

حــــکم اورا عالمی تســـــلیم بود

 

یک سخن بود وهزاران مشــتری

 

آنهم از لوث قــــرائت هــــا بری

 

هدیه بر رقــــاصه ها واجب نبود

 

قدر عالم کمــــتر از مطرب نبود

 

زه که در ســـــال سیــــاه دوهزار

 

کار فرهنـــگی شده پخــــــش نوار

 

ذهن صــــــاف نوجوانان محـــــل

 

پرشده از فیــــــلمهای مبتـــــــذل

 

آدمــــیت کو؟دگر آدم کــــی است

 

آدم قـــــرن تمــــدن برفـــی است

 

پشت پا بر دین زدن آزادگی است

 

حرف حق گفتن عقب افتادگی است

 

آخر ای پرده نشــــــین فاطـــــــمه

 

تو برس بر داد دین فاطـــــــــــمه

 

بی تو منکر ها همه معروف شد

 

کینه ها در سینه ها معطوف شد

 

در به روی فتــنه جویان باز شد

 

دشمـــــنی با دین تو آغـــاز شد

 

بی تو دلهامان به جان آمد بیـــا

کاردها بر استخوان آمد بیــــــا

ای بنی فاطمه نین یاری ابوالفضل

دانلودسبک مداحی این شعر ترکی از کربلایی عباس احمدی

(ای بنی فاطمه نین یاری ابوالفضل)

ای بنی فاطمه نین یاری ابولفضل

لشگر عشقین علمداری ابو لفضل

ای اوجا قامت - معدن غیرت 

شیر خدانین بالاسی یار ولایت

باب الحوائجسن آقا ایله عنایت

یا عباس - یا عباس

 

 

ادامه نوشته

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن


منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
***منم که دیده نیالودم به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

***که در طریقت ما کافریست رنجیدن

به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات

***بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست

***به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن

به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب

***که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن

به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه

***کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس

***که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن

ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب

***که گردعارض خوبان خوش است گردیدن

مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ

***که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن

من سینه زنم سینه ی من مال حسین است

من سینه زنم سینه ی من مال حسین است
در سینه ی من عقده ی بین الحرمین است
من سینه زنم سینه ی من وادی عشق است
در سینه ی من عشق دو بانوی دمشق است
من سینه زنم سینه ی من خانه مولاست

یا حسین

من اگر برخیزم

من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد ؟
چه کسی با دشمن بستیزد ؟
چه کسی
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آویزد
دشت ها نام تو را می گویند
کوه ها شعر مرا می خوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
در من این جلوه ی اندوه ز چیست ؟
در تو این قصه ی پرهیز که چه ؟
در من این شعله ی عصیان نیاز
در تو دمسردی پاییز که چه ؟
حرف را باید زد
درد را باید گفت
من چه می گویم ، آه
با تو کنون چه فراموشی ها
با من کنون چه نشست ها ، خاموشی است
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمی خیزند
و چه خواهد شد آن
شعرازحمیدمصدق

مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا


مرغ دلم پر زند بر سر کوی رضا
دست نیازم بود باز به سوی رضا
آرزویم این بود تا دم مردن شود
چشم گنه کار من باز به سوی رضا
خلق جهان زائرند از همه سو کعبه را
کعبه بود در حجاز زائر کوی رضا
با نفس عیسویش، با دم جانبخش خویش
جان مسیحا بود زنده ز بوی رضا
بر بدنش می شود آتش دوزخ حرام
هر که خورد قطره ای آب ز جوی رضا
کشور ایران فقط نیست به او متکی
زندگی کائنات بسته به موی رضا
نیست عجب خضر اگر تشنه لب جام اوست
ساقی رضوان بود مست سبوی رضا
جرم و گناه و خطاست عادت دیرین من
عفو کرامت بود خصلت و خوی رضا
چند به شوق بهشت زائر این در شوی
جنت جنت بود روی نکوی رضا
"میثم" اگر از نماز آبروی مؤمن است
آب دهد بر نماز آب وضوی رضا

شعر بی نقطه از حاج ولی الله کلامی زنجان در مدح علی(ع)


در مکه هَلا حکم اله احد آمد کامال و مراد همه والا ولد آمد

در طارم اعلا ملک سدره صلا داد مولود حرم رهرو راه احد آمد

مرد عمل و محرم اسرار دل ما در معرکه کرار و احد را اسد آمد

معصوم دوم و اول امام همه عالم معموره اسلام و ولا را عَمَد آمد

گردد دگر اعدا همه آواره و رسوا گاه عدم ملحد و حرص و حسد آمد

در طور ولا کرد طلوع ماه دل آرا ماه آمده و اهل حسد را رمد آمد

صدر الامم و مالک ملک ورع و داد سالک که هماره ، ره داور رود آمد

او صالح و او مصلح و او حاکم عادل او آمد و در مهلکه حکام دد آمد

مهر سحر و ماه مسا صحر محمد در حال دعا حامد حمد صمد آمد

او محور ملک دل و دل در گرو مهر گمره دل اعدا که در او مهر رد آمد

در عرصه علمدار رسول الله اکرم او مردم ما را کمک آمد مدد آمد

دل کرده مرور اسم ورا در همه اعداد ده اسم مطهر، که صد و ده عدد آمد

علامه دهر اسوه احرار موحد روح الله عصر او که مرادم دهد آمد

در کل امور آمر و هم مسلک طاها او گوهر دل را محک و حصر و حد آمد

در هر دو سرا او همه را سرور و سالار سر کرده که در سلسله محکم مسد آمد

دل داده ام او را که رسد در دم مرگم امداد گر و همدم ما در لحد آمد

مداحم و مولا صله ام داده و هر دم گل کرده «کلامم» ره دل در صدد آمد